جدول جو
جدول جو

معنی فرمان پذیرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

فرمان پذیرفتن
(دَ کَ دَ)
فرمان بردن. فرمان برداری کردن. اطاعت امر دیگری نمودن:
چنین داد پاسخ سخنگوی پیر
که فرمان دهم من تو فرمان پذیر.
نظامی.
تا کنون فرمان پذیرفتن ز شاه
بعد از آن فرمان رساندن بر سپاه.
مولوی.
رجوع به فرمان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ نُ / نِ/ نَ دَ)
علاج پذیرفتن. قابلیت علاج یافتن. چاره پذیر شدن:
نبود چاره حسودان دغا را ز حسد
حسد آنست که هرگز نپذیرد درمان.
فرخی.
دلش می داد تا فرمان پذیرد
قوی دل گردد و درمان پذیرد.
نظامی.
بت فرمانبرش فرمان پذیرفت
که دردی داشت کآن درمان پذیرفت.
نظامی.
ای مرهم ریش دردمندان
درمان دگر نمی پذیرم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرا پذیرفتن
تصویر فرا پذیرفتن
پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار